دکتر حسین دهشیار مدیر دپارتمان آمریکا انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا
پدیدههای اجتماعی به جهت اینکه کارگزار محور میباشند به ضرورت، ماهیتی تاریخی را کسب مینمایند. به جهت این امر واقع، برای درک هر پدیدهای میبایستی به بستر شکل گیری آن توجه نمود. چون صحبت از جوهره اجتماعی مینماییم پر واضح میگردد که روند تاریخی را تعاملی و از سویی دیگر در بر گیرنده چندین متغیر تاثیرگذار در بوجود آمدن پدیده قلمداد سازیم. با توجه به این نکات باید دقت کرد که وقتی از روند صحبت میشود به این معنا است که شکلگیری پدیده در بستر آن تصویر میگردد و به همین روی نگاه باید کاملا معطوف به این نکته گردد که پدیده مورد بحث پروژه و یا حاصل توطئه نیست بلکه واقعیتی اجتماعی، بر ساخته و در نتیجه کارگزار محور است.
دولت- ملت پدیدهای انسانی است که در یک بستر تاریخی به ضرورت تحولات اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیک فرصت هویت یافتن را به دست می آورد. دولت در شکل امروزی آن را باید اساساً یک کلیت اروپایی یافت که از بطن تحولات در این قاره قوام یافت و وارد حیات اجتماعی گشت. به دنبال پایان قرون وسطا که ۱۳۰۰ سال را در بر گرفت به تدریج اقتدار کلیسا و از سویی دیگر حاکمیت الگوی اقتصاد کشاورزی متکی به فئودالیسم رو به زوال گذاشت. صاحبان قدرت سیاسی در طول قرون وسطا برای اینکه بر اریکه سلطنت تکیه کنند میبایستی اطاعت از کلیسا را در تمامی امور اولویت حکمرانی خود قرار دهند.
نصب دست نویس حاوی ۹۵ اصل کشیش آلمانی بر روی درب کلیسا در سال ۱۵۱۷ که چالش مستقیم و از درون بر علیه کلیسا بود شاهان را متوجه گرداند که به جای تکیه بر کلیسا برای سلطه بر تودهها، از طریق یکپارچه کردن سرزمینی جغرافیای تحت کنترل میتوان سلطنت نیابتی زیر نظر کلیسا را به سلطنت مطلقه و حکمرانی بلامنازع تبدیل نمود. نوشته فیلسوف انگلیسی در سال ۱۶۵۱ که قدرت مطلقه و فراگیر در قواره نهنگ دریایی را برای سلطنت خواهان گشته بود با افول کلیسا فرصت تجلی یافت. او تئوری الهی حکومت را که بر أساس آن برای قرن های متمادی، دولت مبتنی بر حاکمیت کلیسا و مشروعیت ملوک الطوایفی رایج بود را نفی کرد وایجاد دولت متمرکز مطلقه و از میان رفتن ملوک الطوایفی را تنها راه بر پایی امنیت قلمداد نمود.
در چارچوب این منطق بود که دولت سخت پا به عرصه ظهور گذاشت. از این زمان است که یکپارچگی سرزمینی و مطلقه بودن حاکمیت هنجار حکمرانی گشت. دولت سخت چهار فعالیت اساسی را باید انجام دهد..تمامی گروه ها،افراد ومجموعه هایی را که در گستره داخلی خواهان کسب اهرم های قدرت سیاسی هستند ورقیب محسوب می گردند باید از صحنه با توسل به نیروی قهریه محو گردند.. تمامی بازیگران رقیب در خارج از مرزها که ادعای سرزمینی وتصرف دارند باید شکست را در برابر دولت مستقر تجربه کنند. قدرت مرکزی متحدین و گروه های طرفدار را در برابر مخالفان داخلی و خارجی حمایت و دفاع کند. تشکیلات مستقر در مرکز قادر به تامین نیازهای مالی از طریق گرفتن بخشی از حاصل کار بر روی زمین از صاحبان آن باشد. با تحقق این چهار فعالیت، مٓلکهای فراوانی که در گوشه و کنار سرزمین کنترل سیاسی و منابع مالی را در سلطه خود و روابط نزدیکی هم با کلیسا داشتند در راستای ایجاد قدرت مطلقه در مرکز از میان رفتند و دولت سخت در کسوت فقط یک مَلک به وجود آمد. برای شکل دادن به یکپارچگی سر زمینی و از سویی دیگر ایجاد امنیت فیزیکی ونظامی، ساختار سیاسی مطلقه مسلط بر کلیسا از بطن توسل به خشونت در داخل وجنگ با قدرتهای بیگانه پا به صحنه گذاشت. رابطه عمودی میان توده ها و دولت، هویت بخش جوهره مناسبات در داخل گشت.
دولت در جایگاه اعمال کننده بر و مطالبه گر از توده ها قرار گرفت. خشونت،زور وتحکم بن مایه دولت سخت است. دولت مدرن که در شکل ابتدایی و جنینی دارای این ویژگی ها است از نیمه های قرن هفدهم به تدریج در اروپا ظاهر شد. رشد سرمایهداری همزمان با افول کلیسا و اقتصاد وابسته به کشاورزی دولت سخت را نیاز مند صاحبان کسب و کار و به عبارتی بازار نمود. سرمایه داری بازاری بر پایه تولید کالا وفروش آن در داخل وخارج از مرزها است. تولید از تعامل فعا لین در بازار بوجود می آید. تولید باید در مسیر داد وستد میان خریداران و فروشندگان قرار بگیرد تا ثروت تولید شود واز این منبع است که دولت باید نیازهای مالی خود برای اداره بوروکراسی و ارتش را تامین کند. بر خلاف دوران کشاورزی که دولت متکی به مشروعیت بخشی از طرف کلیسا با مصادره مواد غذایی کشاورزان نیازهای مالی را تامین می کرد در عصر سرمایه داری بازاری دولت نیازمند گرفتن مالیات از کسب و کار وکارگر می گردد. حال خشونت برهنه و تحکم دیگر جواب نمی دهد و مردم تقاضا می کنند که در قبال پرداخت مالیات تولید، خدمات رفاهی دریافت کنند و رعایت حقوق فردی الزام قانونی گردد.
فرآیند شکلگیری دولت مدرن در هیبت سخت در اروپا بوسیله جامعه شناس برجستهی آمریکایی در سال ۱۹۷۰ در چارچوب اعمال خشونت شرح داده شد. او بیان داشت که جنگ باعث شکلگیری دولت و شکل گیری دولت جنگ کردن را ممکن ساخت. به دنبال انقلاب شکوهمند در سال ۱۶۸۸ و استقرار ایده ارائه شده به وسیلهی فیلسوف برجستهی انگلیسی در سال ۱۶۸۹ در کتاب دو رساله در باب حکومت که سلطنت مطلقه با توجه به آرایش جدید نیرو های اجتماعی واز میان رفتن موقعیت ملاکین باید جای خود را به سلطنت مبتنی بر قانون اساسی بدهد و این که انسان دارای حق باید مبنا بخش مشروعیت دولت مدرن باشد به تدریج منجر به جایگزینی دولت سخت با دولت قوی گردید. برای تامین نیازهای مالی اهرم های کنترل قدرت سیاسی، دولت از یک سو وظیفه رفاه مردم را به عنوان یک کار ویژه حاکمیتی پذیرا شد و از سوی دیگر سرنوشت خود را به خواست و ارادهی مردم به جهت پذیرش اقتدار پارلمان گره زد. از این زمان است که دولت قوی را شاهد می گردیم.در مرحله آغازین و جنینی دولت در قواره سخت بوجود آمد و با اعمال خشونت وجنگ جامعه را کنترل نمود. اما الزامات اقتصادی و جابجایی گروههای اجتماعی که ضرورت قانون مند شدن جامعه در سایه اقتدار پارلما ن را سبب شد به صحنه آمدن دولت قوی را گریز ناپذیر نمود.
انقلاب شکوهمند و پیامدهای انقلاب فرانسه پس از یک دهه اولیه خشونت بار آن، مسیر را برای نهادینه شدن ماهیت دموکراتیک و مدنی دولت مدرن فراهم آورد. حکومت انتخاب شده به وسیلهی مردم از طریق صندوق رای از یک سو وظیفهی تامین امنیت داخلی و بیرونی و از سویی دیگر ایجاد رفاه برای شهروند را عهدهدار گردید. از این منظر مفهوم دولت مدرن که از بطن چند صد سال جنگ و خشونت در اروپا شکل گرفت دارای ابعاد مدنی، امنیتی و رفاهی گشت. دولت نه تنها باید قانون را اعمال کند بلکه باید نظر شهروندان را برای تداوم خود جلب و رفاه آنها را تامین کند واین به معنای شکل گیری میثاق مدنی باید ترسیم گردد که بر اساس آن دو طرف یعنی دولت و مردم به یکدیگر وظیفه مند می گردند.. دولت امنیت و رفاه در تمامی ابعاد آن را برای مردم تهیه میکند و شهروندان هزینههای مالی تشکیلاتی را که برای ادارهی جامعه لازم است که مهمترین آنها بوروکراسی دولتی و ارتش می باشند را از طریق پرداخت مالیات فراهم میکنند. دولت که با به کارگیری زور و توسل به جنگ یکپارچگی سرزمینی را به وجود آورد و به عنوان تنها قدرت در کشور از طریق نابود ساختن خوانین و ساختارهای ملوک الطوایفی اهرمهای کنترل را به دست گرفت در مسیر تحولات اجتماعی وافزایش آگاهی عمومی برای کارآمدتر کردن رابطهی خود با شهروندان در کنار حفظ قدرت قهریه و اعمال قانون، وظیفهی رفاه و بسط آزادیهای فردی را نیز برای خود ترسیم ساخت و خود را از یک نهاد قهریه صرف که هیبت اولیه دولت بود به دولت مدنی تبدیل ساخت.
در قواره مدنی دولت کاملا متکی به تامین هزینههای اداری جامعه به وسیلهی شهروندان و از سوی دیگر برای بقا و تداوم خود نیازمند تایید آنها میباشد. در اروپا ابتدا دولت سخت در بستر جنگ شکل گرفت و بعد با قواره یافتن مدنی دولت قوی، پدیدهی ملت متجلی گشت. دولت مدرن در شکل قوی که امروزه در جهان سرمایهداری بازاری وجود دارد در بستر یک روند تاریخی چند صد ساله فرصت ظهور یافته است. دولت مدرن در این بخش از جهان باید دولت قوی تعریف شود که کار ویژه سه گانه ایجاد امنیت، تامین رفاه و احترام وپاسداشت حقوق مدنی وآزادیهای فردی را که بن مایه میثاق اجتماعی است را به صحنه می آورد. در جهان عرب پدیدهای به نام دولت قوی وجود ندارد چون الگوی اقتصاد سرمایهداری بازاری، الگوی اجتماعی مبتنی بر وجود مناسبات شهروندی معطوف به برابری مدنی متکی به قانون و الگوی سیاسی تعریف شده بر اساس رابطه افقی شهروندان و دولت غایب هستند. در جهان عرب دولت سخت حاکمیت دارد و عمل می کند. این بدان معناست که به جهت فقدان سرمایهداری بازاری، عدم رویت جامعهی مدنی و حق ستیزی، ساختار قدرت سیاسی در همان شکل آغازین و جنینی خود با وجود گذشت دههها به بقای خود همچنان با اتکا به قوه قهریه ادامه می دهد و از تجربه مرحله تحول اباءمینماید.
دولت از حالت جنینی که توسل به جنگ و خشونت را میبایستی دنبال کند هنوز خارج نشده است و کنترل جامعه تنها از طریق به کارگیری خشونت و نگاه از بالا به پایین متجلی می شود. مفهوم دولت وارد مسیر تکامل و حرکت از مرحلهی خشونت محوری به مدنی را تجربه نکرده است. دولت ها در این منطقه برای ادارهی جامعه، منابع مالی مورد نیاز را نه از بازار بلکه از استخراج منابع زیرزمینی به دست میآورند و یا اینکه به شدت به کمکهای خارجی و از سویی دیگر پولی که کارگران مشغول کار در کشورهای نفت خیز برای خانوادههای خود میفرستند متکی می باشد. در سطح کلان چون سرمایه داری بازاری وجود ندارد که مردم در آن داد و ستد کنند و به انباشت ثروت بپردازند آن حجم از منابع مالی که مورد نیاز دولت باشد نیز به وجود نمیآید. دولت درآمد خود را از استخراج به دست میآورد و به همین روی ضرورتی نمیبیند که متکی به مردم شود.
زمانی که منبع درآمد دولت مردم نباشند این واقعیت شکل میگیرد که حکومت وظیفهی خود نیابد که رفاه مردم را در اولویت قرار دهد و الزامی نمی بیند سرویس و خدمات و به عبارتی رفاه برای آنها تهیه کند. اگر هم در بعضی از کشورهای منطقه سیاستهای رفاهی وجود دارد نه به ضرورت الزامات حکمرانی مدنی بلکه به جهت این می باشد که فرد حاکم خوا هان است و دوست دارد و به جهت همین خصلت فردی نیز امکان تغییر سیاست همیشه وجود دارد. چون مردم نقشی در تامین مالی بوروکراسی و ارتش ندارند به ضرورت دولت خود را موظف نمییابد که به قانون پایبند باشد و حقوق فردی و سیاسی مردم را احترام بگذارد. در جوامعی با این ویژگی ها طبیعی است که میثاق مدنی به وجود نیاید و دولت همچنان تکیه بر جنگ و خشونت را برای تداوم خود دنبال کند که ماهیت اصلی دوران اولیهی شکل گیری دولت مدرن است. برای اینکه درک کنیم چرا کشورهای عربی از دولت سخت در قرن بیست و یکم برخوردار هستند پر واضح است که باید به تحلیل تاریخی نگاه را معطوف کرد و متوجه شد که پدیدهی دولت در این شکل در منطقه یک واقعیت بر ساختهی، تعاملی و اجتماعی نیست.
از دسامبر ۲۰۱۰ تا نیمههای ۲۰۱۱از شمال آفریقا تا شامات دولتهای عرب مواجه با جنبشهای اجتماعی بر انداز شدند اما به مانند یک صد سال گذشته نتیجه ای جز تداوم دولت های تک بعدی متکی به اعمال زور و خشونت به صحنه نیامد. سوال این است که چرا دولت قوی به مانند اروپا در جهان عرب شکل نگرفت و به جای آن دولت های سخت همچنان فرصت تداوم دارند. ظهور جنبشهای اجتماعی و پا گرفتن فضای مدنی منجر به شکل گیری انقلاب شکوهمند و انقلاب فرانسه گشتند که هویت بخش دولت قوی گردیدند. در جهان عرب حرکت های اجتماعی استقلال طلبی دیر هنگام ، پان عربیسم غیر مدنی ، کم رنگی بسیار عمیق مشروعیت حقوق طبیعی دربدنه جامعه و گستردکی کلیت روشنفکری که خوار قدرت می باشد تداوم دولت سخت را ممکن ساختهاند. سرزمین های عرب سلطه چند صد ساله امپراطوری عثمانی را به دلیل باورهای تاریخی بدون چالش پذیرا شدند و تجربه کردند. پس از سدهها که به عنوان ولایت و اقلیم زیر مجموعه امپراطوری عثمانی بودند این سر زمین ها تنها به دنبال جنگ اول و سقوط امپراطوری به تدریج استقلال را به دست آوردند.
دولتها از دل مبارزه با استعمار و استقلال طلبی شکل گرفتند . خشونت و جنگ به کار گرفته شدند برای اینکه اقتدار داخلی شکل بگیرد و از تهاجم کشورهای دیگر جلوگیری شود. سرمایهداری بازاری فرصت ظهور پیدا نکرد چون که سرمایه داری به ضرورت ماهیت، استقلال عملی از ساختار قدرت سیاسی را برای تولید و نوآوری طلب میکند. بوروکراسی و ارتش اساساً برای ارضای نیازهای فرد حاکم مستقر شدند و نیازهای مالی برای ادارهی جامعه به جهت عدم فرصت برای ایجاد و انباشت ثروت در چارچوب عملکرد بازار از طریق استخراج منابع زیرزمینی و یا اتکا به منابع خارجی بدست آمد. چون منابع مالی دولت محدود و ماهیت آن کاملا استخراج محور است دولت قادر به ایجاد رفاه در سطوح مختلف برای مردم نیست و در عین حال نیز پذیرای حضور جامعه در فرآیند تصمیمگیری نمیباشد . به همین روی دولت خصلت مدنی نمییابد و تحول کیفی را تجربه نمیکند و همچنان در حالت سخت باقی میماند. در منطقه مغرب بود که جنبش اجتماعی در دسامبر ۲۰۱۰ آغاز شد. تونس کشوری که بعد از سه سده سلطه عثمانی در سال ۱۸۸۱ به استعمار فرانسه دچار شد وتنها از سال ۱۹۶۵ استقلال را تجربه کرده پرواضخ است که نتواند روند تاریخی که در غرب طی شد را تجربه کند و به همین روی سقوط بن علی منجر به ایجاد دولت قوی نگشت و منشورمدنی دلمشغولی توده ها وحکومت جدید نگردید.
لیبی کشوری دیگر در منطقه مغرب است که تقریبا ۵۰۰ سال بخشی از عثمانی بود. این سرزمین که پس از ۴۰ سال سلطه به وسیلهی ایتالیا در سال ۱۹۵۱ به استقلال رسید یکی از لگام گسیخته ترین اشکال از دولت سخت را در عصر قذافی تجربه کرد. ثروت نفتی این فرصت را به او داد که اصلا ضرورتی برای تکیه به جامعه برای تامین نیازهای مالی خود نیابد و از سوی دیگر فزونترین شکل خشونت را در راستای جلوگیری از شکل گیری جامعه مدنی بکار گیرد و به همین روی بود که تغییر حکومت هم یکی از خونبارترین و با کمک خارجی رخ داد. مصر دیگر کشوری است که جنبش اجتماعی عظیم جهان عرب منجر به سقوط حکومت به رهبری مبارک شد. این سرزمین به مانند دیگر کشورهای درگیر در فضای ملتهب یکی از ولایت امپراطوری عثمانی برای ۳۰۰ سال تا ورود نیروهای فرانسوی در سال پایانی قرن هجدهم بود. از زمان استقلال در سال ۱۹۲۲ در عصر سلطنت وسپس جمهوری تجربه دیگر کشورهای عربی در اینجا هم با تداوم دولت سخت تکرار شد. درمصر کشور پرچمدار پان عربیسم به علت عدم تمایل حکومت، فرصتی برای شکل گیری جامعه مدنی و ضرورت رفاه مردم به وجود نیامد و به بهانه مبارزه با استعمار دولت مداوما سختتر شد. دولت کنونی به رهبری السیسی نظامی ، که پیامد جنبش اجتماعی سال ۲۰۱۱ است نیز ماهیتی کاملا مشابه با حکومت ناصر برخاسته از مبارزه با استعمار دارد.
سوریه که در آغازین جنگ دوم به استقلال رسید از آغاز دهه۷۰ قرن گذشته در کنترل یک خانواده است. پنج سده کنترل عثمانی و بیش از نیم قرن فرمانروایی خانوادگی پر واضح میسازد که چرا دولت از شکل جنینی آن یعنی سخت گام در راه تبدیل شدن به دولت قوی نگذاشته است. سرمایهداری بازاری و گروههای اجتماعی مستقل در این سرزمین قابل رویت نیستند و این به معنای عدم فرصت برای ظهور دولت قوی است. عراق که از سال ۱۹۲۰ به قیمومیت انگلستان در آمد بعد از ۵۰۰ سال که در قامت اقلیم بخشی از امپراطوری عثمانی بود به بهانهی استعمار ستیزی دولت سخت را تجربه کرده است. حتی پس از تجاوز نظامی آمریکا به عراق دولت در همان شکل جنینی آن که فقط با خشونت و جنگ تداوم خود را حیات میداد در گسترهی عراق وجود دارد. در شکل بعثی حکومت تمامی حرکات مدنی را در نطفه نابود ساخت و جدایی خود از جامعه را با کنترل منابع نفتی برای اداره دستگاه سرکوب به یک واقعیت تبدیل نمود. این که چرا با وجود تغییر افراد و قدرت از فیصل تا صدام وبعد، دولت هیچ تحولی نیافته است را محققا باید فقدان سرمایهداری بازاری که کنترل جامعه بر دولت را به وجود میآورد و عدم فرصت برای حیات مدنی گروههای اجتماعی ذکر کرد.
دولت قوی در جهان عرب شکل نگرفت چرا که صدها سال ولایت محوری در زیر سلطهی عثمانی و دهها سال استعمارگری اروپایی و در کنار آنها عدم فرصت برای رشد سرمایهداری بازاری این امکان را برای گروههای اجتماعی فراهم نیاورده که دولت را وظیفه مند در رابطه با جامعه بنماید و و از سویی دیگر دولت را از طریق فعالیت گروهها و قشرهای اجتماعی قواره مدنی بپوشاند. این منطقه از جهان بعد از پایان جنگ اول تا کنون شاهد جنبشهای اجتماعی متعدد بوده ولیکن همچنان حاکمیت با دولت سخت است که در بطن خود سلطه خشونت در رابطه میان مردم و حکومت و از سویی دیگر میان مردم را گریز ناپذیر میسازد و این واقعیت حیات در جهان عرب است.